یکی از چالشهای عمده کشورهای در حال توسعه، رکود و زوال روستاها است. طی قرنهای متمادی، روستا به عنوان مکانی برای زندگی و تولید، واجد نقش و ماهیت موثری بوده است. ولیکن در شرایط امروزی و بواسطه رویدادها، پیامدها و تغییرات سبک زندگی، بسیاری از روستاها به جای بهره­مندی از محتوای توسعه پایدار، با قهقرا مواجه و ضمن از دست دادن جمعیت خود در فرایند مهاجرت، با پدیده تخلیه جمعیتی و تخریب کالبدی نیز درگیر هستند. از طرف دیگر فضای بسیاری از شهرها در این دسته از کشورها نیز با تراکم جمعیت و مصرف فزاینده منابع طبیعی از یک طرف و کاهش تعهدات اخلاقی در تعاملات از طرف دیگر، به سختی، فرصت و فضایی برای پیشرفت و بهبود فردی و اجتماعی در اختیار می­گذارند. تقریبا از دو دهه پیش و با نظریه­پردازی ریچارد فلوریدا، مفهوم شهر خلاق پایه­ریزی شد و بعد از آن دانشمندان متعددی در این زمینه به پژوهش پرداختند. لندری و بیانچینی در کتاب شهرهای خلاق، مفهوم شهرهای خلاق را به عنوان عکس العملی در مقابل مسائل شهری، در مواجهه با بحران شهری که در مرحله گذار به فرا صنعتی و اقتصاد جهانی رخ داده است، مطرح می کنند. خلاقیت در شهر باعث رهایی از بن­بست­های موجود و پیاده سازی دو اصل مشارکت و کارایی در حوزه حکمروایی شد. شهر خلاق بستر رشد انگیزه، همگرایی و فعالیت سازنده را برای جامعه ساکن فراهم ­آورد. در واقع مفهوم شهر خلاق توانست بستر توسعه و پیشرفت برخی از شهرهای واجد قابلیت را مهیا سازد. احیاء فرایند پیشرفت و فراخوانی جریان زندگی و تولید به محیط روستا نیز مستلزم تعریف رهیافتی نوین، کارا و انطباق یافته است. از این رو مساله جاری در این پژوهش یافتن راهی برای برون رفت از رکود و زوال روستایی، کاهش سرعت قهقرا و باززنده سازی جریان کار و زندگی باکیفیت در روستاست. ضرورت پرداختن به این مساله چند جهی است. رعایت توزیع مطلوب جمعیت و فعالیت با تاکید بر اهداف آمایش سرزمین، حفظ تعادل شهر و روستا، تداوم فرایند تولید روستایی، جلوگیری از مهاجرتهای نامطلوب، رعایت ظرفیت برد شهرها در بارگذاری جمعیت و فعالیت، حفظ خرده فرهنگهای بومی و تمرکز­زدایی از جمله ضرورت­ها است.